۱۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۴

اضطراب دل به من گفت آمدنهای تو را
بیخودی هم کرد سرگوشی سخنهای تو را

شرم خوب است اینقدر نیرنگ اما خوب نیست
چون کنم نظاره در یک آن چمنهای تو را

گلشن بخشش جدا وحشتگه پرسش کجا
محشر دیگر بود رنگین کفنهای تو را

گر توانم کرد شرح ناز و تفسیر نیاز
کی توانم گفت رام دل شدنهای تو را

شعله گر صد رنگ افروزد همان افسرده است
وقت مستی دیده ام افروختنهای تو را

از تماشا دیده نرگس چراغان می شود
گر ببیند شوخی چشمک زدنهای تو را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.