۱۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۵

نگه دزد فریبد رم آن بدخو را
مژه برهم نزنم تا نکنم صید او را

چه غباری که پری دیده آشوبی نیست
تا نظر کرده ای از گردش چشم آهو را

گشت عمری که نظرکرده خورشید دل است
می دمد صبح به هر جا که نهم پهلو را

دشت را ناله ناقوس دلم بتکده ساخت
چون نگاه تو فرنگی نکشد آهو را

در نظر سیر تماشای ضیایی دارم
صیقل از گریه دهم آینه زانو را

هرزه خندی نشود گوشزد غنچه اسیر
باغبان در کند از باغ گل خودرو را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.