۱۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۹

گردش چشم تغافل ساغر لبریز ما
اشک گلگون است در راه طلب شبدیز ما

در شهادت رگ برآورده است هر مویی زتن
نشتری دارد ز هر مژگان به کف خونریز ما

شب به یاد آفتاب اول چراغان می کنند
می رسد آخر به جایی ناله شبخیز ما

گر نباشد گردش چشم تو ساقی در نظر
صبح محشر می شود شام خمار آمیز ما

بسکه نیرنگ دل آشوب نگاهی دیده ایم
کار محشر می کند گرد قیامت خیز ما

ای اسیر آخر دل ما هم چراغان می شود
ناله ها تیرهوایی گریه ها گلریز ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.