۱۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۸

آیینه خرد حسن ز بازار دل ما
سوگند خورد عشق به دیدار دل ما

آنها که دل از گل،ستم از رحم ندانند
حیف است که باشند هوادار دل ما

با عربده بیگانه شدن فکر دل تو
بی حوصله دیوانه شدن کار دل ما

بیخوابی اندیشه دل حوصله می سوخت
شد داغ جنون دیده بیدار دل ما

حیف است که از آینه ات گرد برآید
غافل به از این باش خبردار دل ما

تعمیر خجالت از خانه به دوشی
بیساختگی تا شده معمار دل ما

آنها که نگشتند خریدار دل ما
بسیار نبودند خریدار دل ما؟

گفتیم اسیریم نگشتیم گنهکار
شرمنده شو از مستی بسیار دل ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.