هوش مصنوعی:
این شعر از عشق، انتظار و غربت سخن میگوید. شاعر از روز وصل و انتظارهای غریب مینالد، خود را مانند عندلیب در دیار غربت میبیند و از درد فراق و جوش عشق میگوید. در نهایت، باغ وصل را اسیر شکر خدا میداند و از رنجهای غربت در سینه یاد میکند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعارههای پیچیدهی ادبی ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، درک کامل احساسات غربت و فراق نیاز به تجربهی عاطفی بیشتری دارد.
شمارهٔ ۱۳۴
روز وصل است انتظار غریب
نیست اینها ز روزگار غریب
عندلیبم سمندر چمن است
کس مبادا چو من دیار غریب
وحشتم الفت الفتم وحشت
هست صیاد من شکار غریب
جوش عشق است خوش تماشایی است
گشت در باغ برگ و بار غریب
اشک من تا بهار پیرا شد
دل ما آشنا دیار غریب
باغ وصل است اسیر شکر خدا
گشته در سینه خارخار غریب
نیست اینها ز روزگار غریب
عندلیبم سمندر چمن است
کس مبادا چو من دیار غریب
وحشتم الفت الفتم وحشت
هست صیاد من شکار غریب
جوش عشق است خوش تماشایی است
گشت در باغ برگ و بار غریب
اشک من تا بهار پیرا شد
دل ما آشنا دیار غریب
باغ وصل است اسیر شکر خدا
گشته در سینه خارخار غریب
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.