۱۲۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۶

از شوق دیده عقل چو تدبیر می گداخت
مجنون برای آینه زنجیر می گداخت

آه دل شکسته اگر دیر می گرفت
پیکان ز تاب جستن این تیر می گداخت

گرگوش سنگ حرف مکافات می شنید
مانند موم آهن شمشیر می گداخت

گر مصلحت حجاب نمی گشت مور عجز
آهی که می کشید دل شیر می گداخت

چون دل به سینه بود نگه شوخ شد اسیر
می شد گر این جوان خجل از پیر می گداخت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.