۱۳۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۵

داغ تو ز بسکه سینه تاب است
اشکم ز گل رخت گلاب است

دیدیم ز دور گرد مجنون
آسایش مرگ اضطراب است

خندی به دل شکسته ما
این نقش نگین آفتاب است

قحط است نیاز و شور ناز است
پیکان بتان دل کباب است

از فیض غبار کشتگانت
هر ذره طلسم آفتاب است

با هستی و نیستی چه داری
مخموری و مستی شراب است؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.