۱۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۷

رسوای دهرم و غم پنهاینم به جاست
خاکم به باد رفت و گرانجانیم به جاست

حیرت پرست یاد تو بودم جنون رسید
از یاد خویش رفتم و حیرانیم به جاست

در دیده نقش کعبه و در دل هوای دیر
هرگز نه کافری نه مسلمانیم به جاست

معمورتر زخانه آیینه گر شوم
در دل غبار حسرت ویرانیم به جاست

از گریه پر غبار مرا گل مکن اسیر
غافل مشو که ذوق پریشانیم به جاست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.