۱۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۷

آتش نسبی از نفسم ظاهر و پیداست
صد رنگ گل از خار و خسم ظاهر و پیداست

ای خضر بیابان محبت مددی های
گم گشته رهی از جرسم ظاهر و پیداست

روی تو درآغوش خیالم گل خندان
گلدسته خلد از نفسم ظاهر و پیداست

پنهان نتوان داشت زکس راز محبت
یادت زخیال هوسم ظاهر و پیداست

در کعبه حدی خوانم و در میکده مطرب
حال دلم از حال رسم و ظاهر و پیداست؟

با زلف و خط و خال دلم را سر وکار است
حالش ز پریشان نفسم ظاهر و پیداست

حرص است اسیر اینکه فروزنده خواری است
این نکته ز حال هوس ظاهر و پیداست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.