۱۳۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۳

به کشتنم نه همین حرف هجر یار پر است
به ملک طاقت من یاد انتظار پر است

برای خاطر او پاسبان گل شده ام
ز دل تپیدنم آیینه از غبار پر است

صدای ناله زنجیر ما نمی آید
غنیمت است که دیوانه در بهار پر است

نوای بلبل باغ وفا شمیم گل است
که یاد خنده گر آرد لبش به بار پر است

اگر به بال و پر همتش گشاید بال
ز چرخ چون گذرد عشق خاکسار پر است

ز دانه دیده احول دمد زکشت جهان
به هیچ اگر گذراند کسی مدار پر است

چو بوی گل که به بال صبا کند پرواز
ز پاره های دلم دامن غبار پر است

شده است دانه زنجیرم آبروی گهر
هنوز در نظر تنگ روزگار پر است

گلی است بر سر صحرا خرابه در نظرم
ز بسکه دیده ام از گرد اعتبار پر است

غبار سوخته ام نور چشم گلزار است
برای گرمی بازار لاله زار پر است

بهار سوخت به صد رنگ و یک نگاه نکرد
ز سیر چشمی دیوانه داغدار پر است

کشیده کار محبت به گفتگوی زبان
حدیث صافدلی همچو حرف یار پر است

چه صیدها که ز عقل و جنون کشیده به دام
نهفته بودن صیاد از شکار پر است

ز توبه ساغر سرشار می توان زد اسیر
ز بسکه حوصله عالم از خمار پر است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.