۱۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۷

بهر پابوس تو از خاکم غباری برنخاست
از گل بخت من اقبال زمین هم کوته است

نیست تنها دست من کوتاه از دامان داغ
بهر پنهان کردن داغ آستین هم کوته است

گر پریشان شد ز پیچ و تاب این درهم مباش
از خم آن جعد مشکین دست چین هم کوته است

چون عنان کی دست او بوسم که مانند رکاب
دست امید من از دامان زین هم کوته است

چون کنم دریوزه آتش برای سوختن
دستم از دامان خاکستر نشین هم کوته است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.