۱۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۸

به جنون عشق مایل افتاده است
پیر ما سخت جاهل افتاده است

نمک تازه می زنم به کباب
آتش از گریه در دل افتاده است

طفل اشکی است بحر از مژه ام
که به دامان ساحل افتاده است

چون نباشد زگریه خانه خراب
دیده را کار با دل افتاده است

مکن از جور یار شکوه اسیر
از تو هر چند غافل افتاده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.