هوش مصنوعی:
این شعر از عشق نافرجام، اندوه و ناامیدی سخن میگوید. شاعر از بیخبری معشوق، ترس از نگاه دیگران، شرم و اشکهای ناشی از عشق، و نرسیدن به مقصود مینالد. جهان را ویران میبیند و از جنون عشق در اعتدال بهار یاد میکند. شعلهای از گل و نالههای خاموش نیز در این شعر نمود دارند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و اندوهگین موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند ناامیدی و جنون نیاز به بلوغ فکری برای تحلیل دارند.
شمارهٔ ۲۶۹
کدام شوق به راه دویدن افتاده است
که بی خبر دل ما از تپیدن افتاده است
ز بیزبانی من وحشت نگاه کسی
چو دام دیده به فکر رمیدن افتاده است
چه دیده ها که ز شرم رخ تو آب شده است
چو قطره ای که ز چشم چکیدن افتاده است
غبار ما ز صبا هم بلد نمی گیرد
به وادی سفر نارسیدن افتاده است
جهان خراب شد و گرد بر نمی خیزد
دگر دل که زمشق تپیدن افتاده است
ز اعتدال بهار جنون چه می پرسی
گلی است شعله که از دست چیدن افتاده است
اثر زبانه کش ناله خموش اسیر
چه گوشها که به فکر شنیدن افتاده است
که بی خبر دل ما از تپیدن افتاده است
ز بیزبانی من وحشت نگاه کسی
چو دام دیده به فکر رمیدن افتاده است
چه دیده ها که ز شرم رخ تو آب شده است
چو قطره ای که ز چشم چکیدن افتاده است
غبار ما ز صبا هم بلد نمی گیرد
به وادی سفر نارسیدن افتاده است
جهان خراب شد و گرد بر نمی خیزد
دگر دل که زمشق تپیدن افتاده است
ز اعتدال بهار جنون چه می پرسی
گلی است شعله که از دست چیدن افتاده است
اثر زبانه کش ناله خموش اسیر
چه گوشها که به فکر شنیدن افتاده است
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.