۲۱۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۸

گریه زچشمم به امان آمده است
ناله ز آهم به فغان آمده است

محرم و بیگانه از این پرده دور
راز دل ما به زیان آمده است

چون نکند طاقتم از خود کنار
حرف کنارش به میان آمده است

چله نشینی به از انگور نیست
پیر به خم رفته جوان آمده است

از سرکوی تو چو مستان اسیر
خنده کنان نعره زنان آمده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.