۲۱۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۰

بی جام و شیشه چشم تو خمار بوده است
بی نوبهار روی تو گلزار بوده است

جان کشته شهادت و دل تشنه وصال
در خون تپیدنی چقدر کار بوده است

در خواب پای خم شده با کعبه همسفر
آن را که جذبه تو طلبکار بوده است

روزی که جام شور به منصور داده اند
هر کس به قدر خویش گرفتار بوده است

بیهوشیم نگر به چه آگاهیی رسید
توفیق در پیاله سرشار بوده است

زان جنگجو شکایت بیجا مکن اسیر
دایم جفا عزیز و وفا خوار بوده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.