هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن یک قطره اشک به عنوان نماد رنج و سختی، سفر خود را از چشم یک یتیم تا رسیدن به زمین توصیف می‌کند. در این سفر، قطره اشک با گوهر ارزشمندی روبرو می‌شود که به او تفاوت‌های میان فقر و ثروت، شقاوت و سعادت را یادآوری می‌کند. در نهایت، قطره اشک به این نتیجه می‌رسد که هرچند او در ظاهر کوچک و بی‌ارزش است، اما دارای ارزش درونی و معنوی است که از نور دل و جان سرچشمه می‌گیرد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. نوجوانان و بزرگسالان به دلیل تجربه بیشتر و درک بهتر از مفاهیم انتزاعی و معنوی، بهتر می‌توانند با این متن ارتباط برقرار کنند.

گوهر اشک

آن نشنیدید که یک قطره اشک
صبحدم از چشم یتیمی چکید

برد بسی رنج نشیب و فراز
گاه در افتاد و زمانی دوید

گاه درخشید و گهی تیره ماند
گاه نهان گشت و گهی شد پدید

عاقبت افتاد بدامان خاک
سرخ نگینی بسر راه دید

گفت، که ای، پیشه و نام تو چیست
گفت مرا با تو چه گفت و شنید

من گهر ناب و تو یک قطره آب
من ز ازل پاک، تو پست و پلید

دوست نگردند فقیر و غنی
یار نباشند شقی و سعید

اشک بخندید که رخ بر متاب
بی سبب، از خلق نباید رمید

داد بهر یک، هنر و پرتوی
آنکه در و گوهر و اشک آفرید

من گهر روشن گنج دلم
فارغم از زحمت قفل و کلید

پرده‌نشین بودم ازین پیشتر
دور جهان، پرده ز کارم کشید

برد مرا باد حوادث نوا
داد تو را، پیک سعادت نوید

من سفر دیده ز دل کرده‌ام
کس نتوانست چنین ره برید

آتش آهیم، چنین آب کرد
آب شنیدید کز آتش جهید

من بنظر قطره، بمعنی یمم
دیده ز موجم نتواند رهید

همنفسم گشت شبی آرزو
همسفرم بود، صباحی امید

تیرگی ملک تنم، رنجه کرد
رنگم از آن روی، بدینسان پرید

تاب من، از تاب تو افزونتر است
گر چه تو سرخی بنظر، من سپید

چهر من از چهرهٔ جان، یافت رنگ
نور من، از روشنی دل رسید

نکته درینجاست، که ما را فروخت
گوهری دهر و شما را خرید

کاش قضایم، چو تو برمیفراشت
کاش سپهرم، چو تو برمیگزید
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گنج درویش
گوهر بعدی:گوهر و سنگ
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.