هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از گذرایی بهار عمر و جوانی و کمبود شادی در زندگی خود شکایت میکند. او از دلهایی میگوید که به دلیل غمهای پنهان، دیگر به یاد او نیستند. همچنین، به قدرت عشق و تأثیر آن بر زندگی اشاره میکند و از اسارت عشق و ناتوانی در بیان احساسات در حضور معشوق سخن میگوید.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند غمهای پنهان و اسارت عشق نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارند.
شمارهٔ ۳۰۸
بهار عمر و نوروز جوانی است
دریغا قحط سال شادمانی است
دلی دارم که هیچش یاد من نیست
ز بس مشغول غمهای نهانی است
ز فیض عشق شیرین کوهکن را
شرار تیشه گنج خسروانی است
طلب کرده است جان را از من امروز
خدنگ آن کمان ابرو نشانی است
مشو ای عندلیب از غنچه غافل
که طفلی در کمال خرده دانی است
اسیر عشق را در پیش جانان
کجا یارای حرف و همزبانی است
دریغا قحط سال شادمانی است
دلی دارم که هیچش یاد من نیست
ز بس مشغول غمهای نهانی است
ز فیض عشق شیرین کوهکن را
شرار تیشه گنج خسروانی است
طلب کرده است جان را از من امروز
خدنگ آن کمان ابرو نشانی است
مشو ای عندلیب از غنچه غافل
که طفلی در کمال خرده دانی است
اسیر عشق را در پیش جانان
کجا یارای حرف و همزبانی است
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.