هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از ضعف و ناتوانی جسمی و روحی سخن میگوید و از تشنگی و آتش درون حکایت دارد. شاعر به زیبایی و غرور اشاره میکند و در نهایت، به ذات حقیقی اشیا و انسانها میپرد، مانند ذرهای که خورشید است و قطرهای که دریا.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان کمسنوسال دشوار خواهد بود. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۳۰۹
حال دل را تنم از ضعف زبانم گویاست
راز آتش ز جگر تشنگی خس پیداست
تو و مستانه لباسی که طرازی تن خویش
می توان کرد تفاخر که فلان بی سرو پاست
شدم از ضعف غباری که نیایم به نظر
صورت هستیم از آینه دل پیداست
ذره هر چند شود گرد فنا خورشید است
قطره هر چند شود خاک نه آخر دریاست؟
راز آتش ز جگر تشنگی خس پیداست
تو و مستانه لباسی که طرازی تن خویش
می توان کرد تفاخر که فلان بی سرو پاست
شدم از ضعف غباری که نیایم به نظر
صورت هستیم از آینه دل پیداست
ذره هر چند شود گرد فنا خورشید است
قطره هر چند شود خاک نه آخر دریاست؟
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.