۱۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۲

آنچه دل را می نوازد درد بیدرمان اوست
آنکه جان را زنده دارد آتش پنهان اوست

دیده از مکتوب زخم تازه ای روشن نکرد
دل شهید انتظار قاصد پیکان اوست

تا غبار غیر ننشیند به طرف دامنش
سرزمین دیده من عرصه جولان اوست

گرم شد بازار چاک سینه در فصل بهار
نکهت پیراهن گل گردی از دامان اوست

هر که از یاد تو شد در مصر تنهایی عزیز
گر به بزم وصل یوسف جا کند زندان اوست

از دلم چون غنچه می روید شکستن هر نفس
شیشه من خانه زاد ساغر پیمان اوست

عشق هر جا از کمال خود سخن گوید اسیر
شاه بیت آفرینش حرفی از دیوان اوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.