هوش مصنوعی: این شعر از دل‌هایی سخن می‌گوید که درد و رنج را نمی‌شناسند و چشمانی که اشکی برای نیازمندان نمی‌ریزند. شاعر از غم‌ها و رنج‌های خود می‌گوید که مانند غباری هستند که حتی باد هم نمی‌تواند آن‌ها را از باغ وجودش ببرد. او از خرابی خانه‌های دل‌ها و رنج‌های پنهان در هر برگ چمن سخن می‌گوید و از بلبل می‌خواهد که بگوید تبسم گل، که در واقع زهرخند است، از آنِ کیست. در پایان، شاعر به غفلت از اسیران دل اشاره می‌کند و پرسش می‌کند که آیا کسی می‌داند دلش در دام چه کسی است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

شمارهٔ ۳۳۳

آن دل که نام درد نداند سپند کیست
آن دیده ای که نم ندهد مستمند کیست

گشتم غبار و باد ز باغم نمی برد
دانم که نخل سایه سرو بلند کیست

گردیده است خانه دلها خراب از او
تا سرمه خانه زاد غبار سمند کیست

هر برگ این چمن دل در خون تپیده ایست
بلبل بگو تبسم گل زهرخند کیست

غافل نمی شوی نفسی از اسیر خویش
دانسته ای مگر که دلش در کمند کیست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.