۱۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳۳

آن دل که نام درد نداند سپند کیست
آن دیده ای که نم ندهد مستمند کیست

گشتم غبار و باد ز باغم نمی برد
دانم که نخل سایه سرو بلند کیست

گردیده است خانه دلها خراب از او
تا سرمه خانه زاد غبار سمند کیست

هر برگ این چمن دل در خون تپیده ایست
بلبل بگو تبسم گل زهرخند کیست

غافل نمی شوی نفسی از اسیر خویش
دانسته ای مگر که دلش در کمند کیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.