۱۳۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۰

دیده ناکام را جز تهمت نظاره نیست
شوخ چشمی در محبت چون دل صدپاره نیست

حلقه زنجیر زلفت موجه آب بقاست
گر بر افتد نام هستی درد ما را چاره نیست

بگذر از بیگانگی هر چند محرم تر شوی
شوق را نازم که با آوارگی آواره نیست

هر دم از گلشن به صحرا می کشد دیوانه را
همچو زنجیر جنون یک شوخ آتشپاره نیست

تا به کی در پرده حرف کشتنم گوید اسیر
هر چه می خواهد بگوید کار من یکباره نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.