۱۳۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۷۲

بیگانگی ز شکوه شام و سحر گذشت
تا چند می توان ز دل بیخبر گذشت

از آه و ناله معذرت آسمان مخواه
پرواز ما ز حوصله بال و پر گذشت

غیرت روا نداشت که تنها گذارمش
عمر عزیز در قدم نامه بر گذشت

سر کرد راه کعبه و منزل به یاد رفت
مستی که بیخودانه ز اهل نظر گذشت

آتش پرست عشقم و اختر شناس داغ
کی شعله از قلمرو من بی خطر گذشت

پیش از خمار ساغر تکلیف داد و رفت
ذکرش به خیر توبه که بی درد سر گذشت

کشتی شکسته ای است به بحر گناه اسیر
بخشایشی که موجه طوفان ز سر گذشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.