هوش مصنوعی: این متن شعری است که از درد عشق و رنج‌های روحی سخن می‌گوید. شاعر از غم‌های بی‌پایان، ناامیدی، و بی‌قراری دل خود می‌نالد و به دنبال آرامشی است که گویا هرگز به دست نمی‌آید. او از گل‌هایی می‌گوید که خار دارند و از دست‌رس نابجا آسیب می‌بینند، همچنین از نادانی و رنج‌های عاطفی که در کتاب زندگی ثبت شده‌اند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد عشق، ناامیدی، و تفکر عرفانی ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال نامفهوم یا سنگین باشد.

شمارهٔ ۴۷۹

دلی کز غمش می به ساغر ندارد
الهی که تا حشر سر بر ندارد

چه گل چیند از پنجه دست رسایی
که خاری ز راه دلی بر ندارد

گلم دست خالی است از سیر باغی
که تا سایه خار بی بر ندارد

نچینم گل باغ آیینه ای را
که بویی ز خاک سکندر ندارد

بنازم به قدری که تمکین نداند
ببالم به شأنی که لنگر ندارد

نخواهم چو گل در حنا پنجه ای را
که از چنگ دل زخم خنجر ندارد

نگوید کسی با پدر خواب یوسف
که سودای رشک برادر ندارد

اسیر از دلم خون روان شد ندیدم
کتابی که نادانی از بر ندارد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.