۱۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹۱

دل زخم که جان داغ که گل خار که دارد
حیرت به کف آیینه دیدار که دارد

از ذره گریبان هوا دامن باغ است
گردم نظر از جلوه رفتار که دارد

دامان شفق چاک گریبان تماشا
صبح آینه از شبنم گلزار که دارد

خاکستر ما پیرهن رنگ بهارست
یوسف خبر از گرمی بازار که دارد

از گرد عدم دامن پرواز گرفتم
آزادی جاوید گرفتار که دارد

دام و قفس از ناله ما گوش گرفتند
شوق اینهمه با طاقت بسیار که داد

در آتشم از غیرت خورشید قیامت
هم چشمی خار سر دیوار که دارد

در مذهب الفت سخن حوصله کفر دارد
طاقت خبر از شوخی آزار که دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.