۱۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰۵

گر دست هوای تو به دلها نگذارد
خمیازه گلها به چمن پا نگذارد

از بسکه زیاد مژه ات محشر نیش است
ترسم که تپیدن به دلم پا نگذارد

سرو تو چه شد کز چمن دیده نروید
یادش نتواند که به دل پا نگذارد

دارم گلی از بزم کسی جای دل امشب
آیا بگذارد به منش یا نگذارد

لب تشنگیم ریشه دوانیده به صحرا
وقت است که نم در دل دریا نگذارد

منع سفر بیخودی آسان نتوان کرد
رفتیم بگو شوخی ایما نگدازد

دشت از گل اشکم شده باغ دل پرخون
نامش چمن آبله پا نگذارد

غارت زده بیداد گران دلشده مستان
دل سختی او شیشه به خارا نگذارد

غارتگر شوخی است اسیر آن نگه مست
ترسم دل ما را به دل ما نگذارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.