هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و شوق بیپایان خود به معشوق میگوید که او را به حیرت و تمنا واداشته است. با وجود تلاش برای نزدیکی، احساس بیگانگی همچنان باقی است. سکوت شاعر نیز بیانگر ناگفتههای بسیاری است که در هر قدم، شوق او را به سوی تجربههای جدید میکشاند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و احساسات سنگین، مناسب سنین بالاتر است.
شمارهٔ ۵۱۴
سودای تو ما را به تمنای دگر برد
آیینه حیرت به تماشای دگر برد
هر چند که احرام سرکوی تو بستم
بیگانگی خوی توام جای دگر برد
این زمزمه در گوش که گویم که بفهمد
خاموشی من نسخه ز انشای دگر برد
یک شمه ز آوارگی خویش بگویم
در هر قدمم شوق به صحرای دگر برد
آیینه حیرت به تماشای دگر برد
هر چند که احرام سرکوی تو بستم
بیگانگی خوی توام جای دگر برد
این زمزمه در گوش که گویم که بفهمد
خاموشی من نسخه ز انشای دگر برد
یک شمه ز آوارگی خویش بگویم
در هر قدمم شوق به صحرای دگر برد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.