۱۳۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۳۲

گریبان رشک گلشن می توان کرد
گل چاکی به دامن می توان کرد

بنازم انتقام سینه صافی
چها با جان دشمن می توان کرد

چمن پیرا ندانم جلوه کیست
گل ناچیده خرمن می توان کرد

به کشتی رام یک دل می توان بود
تماشای رمیدن می توان کرد

گداز حیرتم کامل عیار است
مرا در ساغر من می توان کرد؟

غبارم کرد اسیر آن گردش چشم
طواف مشهد من می توان کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.