۱۳۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۴۱

دل رمیده به صد آب و تاب می سوزد
گهی ز صبر و گه از اضطراب می سوزد

به خوابم آمد و پنهان زد آتشی به دلم
چراغ بخت اسیران به خواب می سوزد

نهفته در بغل موج عکس روی تو را
دلم به ساده دلیهای آب می سوزد

اگر جمال تو مشاطه بهار شود
ز رشک سایه گل آفتاب می سوزد

سیاه بختی زاهد نگر به بزم شراب
که در بهشت چو اهل عذاب می سوزد

ز شعله گرمی بی اختیار می بیند
دلم بر آتش رشک کباب می سوزد

نوای مرغ چمن گر شود کلام اسیر
گل از خجالت نظمش کتاب می سوزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.