۱۲۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۴۶

جان سختی دلم را بیداد می شناسد
قدر ستمکشان را فرهاد می شناسد

مشت غبار عاشق در دام اضطراب است
گشتیم خاک و ما را صیاد می شناسد

چون تیغ عشق بارد بیجاست لاف طاقت
از سر گذشتگان را جلاد می شناسد

ما رازدار عشقیم رسوا چرا نباشد
گلبانگ بیزبانی فریاد می شناسد

دارد نگاه عاشق اکسیر آشنایی
چشمش به خاک هر کس افتاد می شناسد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.