۱۷۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۸۲

عشق نگشوده طلسمی است که بر دل بستند
آه از این عقده آسان که چه مشکل بستند

گر چه صید قفسم کی روم از خاطر دام
در هواداری من عهد به یک دل بستند

عشق موجی است که ساغر کش گرداب فناست
لب این بحر ز خمیازه ساحل بستند

جگر صید حرم سوز شهیدان وفا
اول احرام به نقش پی قاتل بستند

شدم آواره و بی دام ندیدم طرفی
پایم از رشته صد راه به منزل بستند

رخصت گفت و شنید از نگهت داشت اسیر
دل و جان راهش از اندیشه باطل بستند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.