۱۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۱۲

از جان که می شنید اگر حرف غم نبود
از دل چه می کشید کسی گر ستم نبود

شرمنده تغافل و ناز و کرشمه ایم
چشم تو آنچه در حق ما کرد کم نبود

تقریب شکوه ای چو فراق تو داشتیم
ممنون خامه ام که شکایت رقم نبود

ای توبه خون خوری که کدوی شراب ما
خاکش ز خون ساغر جمشید کم نبود

مرهم طراوت گل باغ جراحت است
بی خنده شکفتگی امید غم نبود

ته جرعه بهار بود زحمت خزان
شادی اگر نبود نشان الم نبود

از سر نمود قطع بیابان غم اسیر
این سرزمین قلمرو نقش قدم نبود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.