۱۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۱۶

هرکجا مست حیا آن بت طناز رود
جلوه طاوس شود در قدم ناز رود

در تپیدن غرض از مرغ دل آزادی نیست
می کند سعی از خاطر پرواز رود

نرسد تا به سر رشته گره وا نشود
از شکفتن دل عاشق به عدم باز رود

سرشوقم همه جا در قدم راهنماست
می رود گریه من هر قدر آواز رود

حرف ناگفتنیی نذر شنیدن دارم
قاصدی کو که به آتشکده راز رود

دل ما گر ز رهایی شود آزاد اسیر
سفر دام و قفس را به یک انداز رود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.