۱۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۲۲

از شکستن دل ما رام تظلم نشود
هر چه خواهد بشود صید ترحم نشود

من و آن همت سرشار که گر خاک خورد
تشنه خون دل مرده مردم نشود

سر انصاف سلامت که جگر گوشه ماست
در هم از خصمی دانسته مردم نشود

کرده ام ترک فراموشی دیرینه خویش
کز دلم دشمنی اهل وفا گم نشود

گر ز سر چشمه سیراب قناعت جوشد
گریه ای نیست که سرمایه انجم نشود

خون افسردگی از برگ و برش جوش زند
تاک اگر برق سوار سفر خم نشود

در دیاری که از او نشو و نما یافت اسیر
حاکمی نیست که محکوم تحکم نشود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.