۱۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۲۳

مستی ز شور لعل تو هشیار می شود
خواب از خیال چشم تو بیدار می شود

حیرانیی به طالع نظاره دیده ام
دل پیشتر ز دیده خبر دار می شود

میزان کار خلق بود پله فنا
هرکس به قدر بار سبکبار می شود

دام نگاه گرم تو صیاد وحشت است
صید کزو رمید گرفتار می شود

بی زلف او به ناله چو زنجیر نارساست
عمری که صرف سبحه و زنار می شود

یک صبحدم به روی تو گر دیده واکند
آیینه یک چمن گل بیخار می شود

طفلان به کعبه سنگ برند ارمغان اسیر
دیوانه ای که قافله سالار می شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۲۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.