۱۲۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۷۰

آشوب در قلمرو ترکش ندید تیر
مژگان پر فریب کسی آفرید تیر

خوش کرده اند طاعت حکمش ستمگران
هر چند او کشید کمان قد کشید تیر

مکتوب راز سینه عاشق بجا رساند
آخر ز دولت تو به جایی رسید تیر

هر جا کمان گوشه ابرو بلند شد
رفتم به پای دیده به جایی رسید تیر

چندان فسون دمید کمانت که بیخبر
تعلیم راستی ز دل ما شنید تیر

غافل خدا نکرده مبادا خطا شود
دل می تپد به سینه ما چون تپید تیر

در سینه دید معنی و آنجا وطن گرفت
چون صید وحشی از دل تنگم رمید تیر

تا او کمان کشید دل آهی کشیده بود
شکر خدا که هیچ خطایی ندید تیر

خواهم گرفت اسیر ز دست فلک کمان
تا افکنم به گور یزید پلید تیر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.