۱۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۸۶

شراری را نماند جا در آتش
نشیند تا دلم تنها در آتش

نظرگاه دل دیوانه ماست
توان کردن تماشاها در آتش

سر و کار دلم با اشک و آه است
چه گویم یا در آبم یا در آتش

سر هر موی من پروانه ای بود
اگر می سوختم رسوا در آتش

نبود از خویت آتش هم خبردار
که رفتم گرم کردم جا در آتش

زدی یک صبحدم آتش به گلها
شکفت از آه من گلها در آتش

ز آهم می دمد آتش ز دریا
ز اشکم می تپد دریا در آتش

ز مضمون خطش کس با خبر نیست
بود روشن سواد ما در آتش

اسیر از یاد ساقی شعله مانند
گرفتم گردن مینا در آتش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.