هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از ناکامیهای عاشقانه و بیوفایی معشوق شکایت میکند. او از سستی روزگار و عدم رسیدن پیامهایش گله دارد، اما از معشوق شکوه نمیکند. شاعر به زیبایی معشوق اشاره میکند که باعث سوختن او شده است. او احساس میکند که در بهشت به رویش باز است، اما گاهی پاسخ سلامش را نمیدهند. شاعر از تغافل صیاد و نشنیده شدن نالههایش میگوید و از این که مهر یار از او کناره گرفته است، اظهار رضایت میکند. او اشاره میکند که راه معشوق به کلبه تاریک او نمیافتد و در نهایت بیان میکند که زندگی بدون معشوق برایش حرام است.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی پیچیده است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای ادبی ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد.
شمارهٔ ۷۱۸
لبت به سهو نوازد گرم به یک دشنام
به من ز سستی طالع نمی رسد پیغام
ز دوست شکوه ندارم چه شد که عمر گذشت
وفای ما بقرار و جفای او بدوام
به جلوه آمدی و سوختم مبارک باد
مرا خزان حجاب و تو را بهار خرام
در بهشت به رویم گشاده پنداری
گهی که داده ندانسته ام جواب سلام
چنان تغافل صیاد کرده خاموشم
که ناله ام نشنیده است گوش حلقه دام
کناره جوست ز من مهر یار و خرسندم
که نیکنام گریزد ز صحبت بد نام
رهش به کلبه تاریک ما نمی افتد
طلوع صبح نبود است در قلمرو شام
اسیر سلسله دام عشق می داند
که دور از او به من خسته زندگی است حرام
به من ز سستی طالع نمی رسد پیغام
ز دوست شکوه ندارم چه شد که عمر گذشت
وفای ما بقرار و جفای او بدوام
به جلوه آمدی و سوختم مبارک باد
مرا خزان حجاب و تو را بهار خرام
در بهشت به رویم گشاده پنداری
گهی که داده ندانسته ام جواب سلام
چنان تغافل صیاد کرده خاموشم
که ناله ام نشنیده است گوش حلقه دام
کناره جوست ز من مهر یار و خرسندم
که نیکنام گریزد ز صحبت بد نام
رهش به کلبه تاریک ما نمی افتد
طلوع صبح نبود است در قلمرو شام
اسیر سلسله دام عشق می داند
که دور از او به من خسته زندگی است حرام
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.