۱۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۵۵

بود روزی که پا ز این گل برآرم
دمار از روزگار دل برآرم

فکندم لنگر و کشتی شکستم
چه گوهرها کز این ساحل برآرم

زیک خواب پریشان می توانم
سر از صد عقده مشکل برآرم

تر و خشک جهان را می شناسم
می از مینا حق از باطل برآرم

چو موجم گریه صد جا می داوند
ندانم چون سر از منزل برآرم

شهید سرگرانی گشته ام آه
سر از خواب عدم مشکل برآرم

اسیر از سینه صافی می توانم
هزار آیینه از یک دل برآرم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.