۱۸۸ بار خوانده شده
حرفی از شعله خویت به زبان می آرم
شمع را همچو نی امشب به فغان می آرم
غیرتم بین که ز تأثیر محبت هر دم
تا نبردم دلت از دیده نهان می آرم
گریه گرم و رخ زرد نظر کن که چو شمع
چمن شعله به گلگشت خزان می آرم
فهم آن بیهده گویی نکنم هرگز اسیر
اینقدر هست که حرفی به زبان می آرم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
شمع را همچو نی امشب به فغان می آرم
غیرتم بین که ز تأثیر محبت هر دم
تا نبردم دلت از دیده نهان می آرم
گریه گرم و رخ زرد نظر کن که چو شمع
چمن شعله به گلگشت خزان می آرم
فهم آن بیهده گویی نکنم هرگز اسیر
اینقدر هست که حرفی به زبان می آرم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.