۱۲۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۱۸

گه استغنا گهی رو دیده ام من
چها زآن طفل بدخو دیده ام من

نه از صیاد می ترسم نه از دام
نظر از چشم آهو دیده ام من

به بزمش فکر کار خود کن ای دل
که کار خویش یکرو دیده ام من

به باغ از رشک ننشینم که گل را
به او زانو به زانو دیده ام من

محبت بر محبت می فزاید
اثرها از خط او دیده ام من

ز نومیدی چرا ممنون نباشم
اسیر از چشم او رو دیده ام من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.