۱۳۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۳۳

نگه خون شد به چشم دیدنی کو
دل آتشخانه شد گل چیدنی کو

زخوی فتنه هر ساعت به رنگی
ادب را جرأت پرسیدنی کو

سخنها دارم اما بی دماغم
دل گفتن غم بشنیدنی کو

اسیر از گردش چشم تو شد مست
قدح را فرصت پرسیدنی کو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.