۱۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۴۵

ای عمر فتنه شوخی مژگان کیستی
ای جان جلوه سرو گلستان کیستی

نامم مبر بسوز و غبارم به باد ده
دیگر زمن مپرس پریشان کیستی

چشم من و نظاره گستاخ دور باد
ای شرم خانه سوز نگهبان کیستی

ای نور دیده گرمتر آیی به چشم من
ای گل به باد رفته جولان کیستی

هر گوشه حیرتی ز تو در خون نشسته است
جان و دل که دین که ایمان کیستی

ما نغمه سنج آن گل رخساره ایم اسیر
بلبل تو هم بگو که غزلخوان کیستی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.