هوش مصنوعی: این متن عرفانی به موضوع عشق الهی و فنا در راه عشق اشاره دارد. شاعر بیان می‌کند که برای رسیدن به بقا باید از خود فانی شد و در این مسیر، عشق الهی و فنا در او، انسان را به کمال می‌رساند. همچنین، تأکید می‌کند که این راه، راهی سخت و پر از بلاست و تنها کسانی که طالب این کیمیا هستند، می‌توانند آن را درک کنند.
رده سنی: 18+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم پیچیده عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۳۴

راه عشق او که اکسیر بلاست
محو در محو و فنا اندر فناست

فانی مطلق شود از خویشتن
هر دلی که کو طالب این کیمیاست

گر بقا خواهی فنا شو کز فنا
کمترین چیزی که می‌زاید بقاست

گم شود در نقطهٔ فای فنا
هر چه در هر دو جهان شد از تو راست

در چنین دریا که عالم ذره‌ای است
ذره‌ای هست آمدن یارا کراست

گر ازین دریا بگیری قطره‌ای
زیر او پوشیده صد دریا بلاست

برنیاری جان و ایمان گم کنی
گر درین دریا بری یک ذره خواست

گرد این دریا مگرد و لب بدوز
کین نه کار ما و نه کار شماست

گر گدایی را رسد بویی ازین
تا ابد بر هرچه باشد پادشاست

از خودی خود قدم برگیر زود
تا ز پیشان بانگت آید کان ماست

دم نیارد زد ازین سیر شگرف
هر که را یک‌دم سر این ماجراست

زهد و علم و زیرکی بسیار هست
آن نمی‌خواهند درویشی جداست

آنچه من گفتم زبور پارسی است
فهم آن نه کار مرد پارساست

سلطنت باید که گردد آشکار
تا بدانی تو که این معنی کجاست

در دل عشاق از تعظیم او
کبریایی خالی از کبر و ریاست

محو کن عطار را زین جایگاه
کین نه کسب اوست بل عین عطاست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.