۲۴۳ بار خوانده شده
من عاشق آن سنگدل تنگ دهانم
دل بسته آن پسته ی شیرین فلانم
خواهم که برش بر بر چون سیم بسایم
خواهم که لبش بر لب شیرین برسانم
آیا بود آن روز که در مجلس شادی
بنشینم و در صحبت خویشش بنشانم
گه بوسه دهم بر لب شیرین چو قندش
گه کام دل از پسته ی تنگش بستانم
گر کفر دو زلفش ببرد دنیی و دینم
ور غمزه ی شوخش بستاند دل و جانم
من ترک چنان ترک پری چهره نگویم
همچون سر و زر در قدمش جان بفشانم
فریاد که چون حیدر ازین داغ جگر سوز
از هفت فلک می گذرد آه و فغانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
دل بسته آن پسته ی شیرین فلانم
خواهم که برش بر بر چون سیم بسایم
خواهم که لبش بر لب شیرین برسانم
آیا بود آن روز که در مجلس شادی
بنشینم و در صحبت خویشش بنشانم
گه بوسه دهم بر لب شیرین چو قندش
گه کام دل از پسته ی تنگش بستانم
گر کفر دو زلفش ببرد دنیی و دینم
ور غمزه ی شوخش بستاند دل و جانم
من ترک چنان ترک پری چهره نگویم
همچون سر و زر در قدمش جان بفشانم
فریاد که چون حیدر ازین داغ جگر سوز
از هفت فلک می گذرد آه و فغانم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰ - فی البدیهه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲ - و له ایضا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.