۲۵۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۸ - بهاریات

ساقی! بده آن باده که هنگام بهارست
صحن چمن از سنبل و گل چون رخ یارست

نرگس که بود بر کف او ساغر زرین
چون نرگس مخمور تو در عین خمارست

وقت گل اگر دست دهد یار گل اندام
می نوش که هنگام می و بوس و کنارست

در سینه ی عشاق ز آسیب هوایی
ای سیب زنخدان، تو چه دانی که چه نارست

رخساره ی دلجوی تو یا باغ بهشت است
بوی شکن زلف تو یا باد بهارست؟

روی چمن امروز ز مشاطه ی نوروز
چون روی نگارین تو پرنقش و نگارست

از باده ملولیم که در ساغر عام است
وز گل ببریدیم که همصحبت خارست

بلبل! نه تویی عاشق و دیوانه به تنها
بر چهره ی گل عاشق و دیوانه هزارست

حیدر ز هوای سر زلف تو به عالم
چون باد صبا دل سبک و شیفته کارست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷ - و له ایضا
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹ - و له ایضا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.