۲۲۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۳ - و له ایضا

نیست در عالم کسی همتای تو
من بنازم پیش سر تا پای تو

راحت جانی و نور دیده ای
لاجرم در دیده کردم جای تو

شور در فرهاد مسکین افکند
پسته ی شیرین شکرخای تو

از هوا چون گل دریدم پیرهن
تا بدیدم نرگس شهلای تو

حالیا امروز جان می پرورم
بر امید وعده ی فردای تو

از بلا هرگز نپرهیزد دلم
کربلای من بود بالای تو

حیدر بیدل غزل گویی کند
همچو بلبل بر گل رعنای تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۲ - و له ایضا
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۴ - خواجوی کرمانی غیبت شیخ سعدی کرد این مدح گفته شد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.