۲۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۶ - جواب شیخ سعدی

ماه ملایک منظری، سنگین دلی سیمین بری
رشک بتان آزری، جان و دل از من می بری

گل شمه ای از بوی تو، شب تاره ای از موی تو
مه پرتوی از روی تو، در آسمان دلبری

خورشیدروی و مه وشی، با لعل همچون آتشی
خطی ز سنبل می کشی بر گرد گلبرگ طری

شد خاک جسم پاک من، خون شد دل غمناک من
گر بگذری بر خاک من جان در تنم باز آوری

تا دیده ام بالای تو کردم دل و جان جای تو
سر می نهم در پای تو تا به سر من بگذری

زلفت کند بختم نگون، خالت کند حالم زبون
لعلت کند مکر و فسون، چشمت کند جادوگری

ای طره ی شب موی تو شکل هلال ابروی تو
شد خور ز شرم روی تو در پرده ی نیلوفری

گه در چمن غلغل کنی گه بوستان پر گل کنی
گه بانگ چون بلبل کنی گه جلوه چون کبک دری

ای غیرت شمس و قمر! از روی یاری یک نظر
در حیدر بیدل نگر تا از جوانی برخوری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۵ - این شعر در حضور شیخ ابواسحاق بن محمود شاه گفته شد
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۷ - و له ایضا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.