۲۳۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۶ - و له ایضا

من آن معشوق می خواهم که یار مهربان است او
چه جای جان شیرینم که شیرین تر ز جان است او

کنم در دیدگان جایش ببازم سر ز سودایش
بنازم پیش بالایش که چون سرو روان است او

ز رویش از قمر پرسم ز لعلش از شکر پرسم
ز کوهش از کمر پرسم که با وی در میان است او

اگر این لحظه جان من بخواهد خان و مان من
فدا بادش روان من که آرام روان است او

چو بر پشت سمند آید چو شمشاد بلند آید
به گیسو چون کمند آید به ابرو چون کمان است او

غلامش از دل و جانم مدامش مدح می خوانم
از آنش بنده فرمانم که سلطان جهان است او

الا ای سرو نسرین بر، سمن بوی پری پیکر!‏
بترس از ناله ی حیدر که با آه و فغان است او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۵ - و له
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۷ - و له ایضا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.