هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق و جستجوی معنا در ویرانه‌ها و رنج‌ها سخن می‌گوید. شاعر از حضور ناگهانی عشق در جان خود و ویرانی‌هایی که به همراه آورده، صحبت می‌کند. او به دنبال گنج در خرابه‌هاست و از تنهایی و حیرت خود در این مسیر می‌گوید. در نهایت، شاعر به این نتیجه می‌رسد که تنها با فنا شدن در عشق می‌توان به وصال رسید.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۷۰

دوش ناگه آمد و در جان نشست
خانه ویران کرد و در پیشان نشست

عالمی بر منظر معمور بود
او چرا در خانهٔ ویران نشست

گنج در جای خراب اولیتر است
گنج بود او در خرابی زان نشست

هیچ یوسف دیده‌ای کز تخت و تاج
چون دلش بگرفت در زندان نشست

گرچه پیدا برد دل از دست من
آمد و بر جان من پنهان نشست

چون مرا تنها بدید آن ماه روی
گفت تنها بیش ازین نتوان نشست

جان بده وانگه نشست ما طلب
که توان با جان بر جانان نشست

از سر جان چون تو برخیزی تمام
من کنم آن ساعتت در جان نشست

چون ز جانان این سخن بشنید جان
خویش را درباخت و سرگردان نشست

خویشتن را خویشتن آن وقت دید
کو چو گویی در خم چوگان نشست

دایما در نیستی سرگشته بود
زان چنین عطار زان حیران نشست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.