۳۲۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۳

حسن تو رونق جهان بشکست
عشق روی تو پشت جان بشکست

هر سپاهی که عقل می‌آراست
غمزهٔ تو به یک زمان بشکست

ناوک‌انداز آسمان چو بدید
طاق ابروی تو کمان بشکست

عکس ماهت به آفتاب رسید
منصب آفتاب از آن بشکست

پسته را پهن بازمانده دهان
دانی از چیست زان دهان بشکست

همچو شمعی شکر چرا بگداخت
که دلش زان شکرستان بشکست

حیلهٔ جادوان بابل را
آن دو جادوی دلستان بشکست

چون به وصلت توان رسید که هجر
دل عطار ناتوان بشکست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.